
داستان از اونجا شروع شد که 3 روز مونده به سفر ، به گروه سیالان در واتساپ اضافه شدم و ادامه ماجرا …
حامد زحمت تشکیل گروه رو کشیده بود تا ضمن مشخص شدن افراد شرکت کننده از شهرهای تهران ، کرج و قزوین ، هماهنگیهای لازم برای هرچه بهتر برگزار شدن برنامه سفر صورت بگیره.
قرار شد چهارشنبه 29 مرداد 1399 از کرج ساعت 5 بعداز ظهر راه بیوفتیم ، برای همین من به عمو حسن گفتم ساعت 3 خونه ما باشه . قبل از ساعت 2.5 ، عمو حسن سوار بر موتور و کوله به دوش رسید خونه ما ، وسایل رو جمع و جور کردیم و موتورها رو پشت ماشین ( روآ ) بستیم و راس ساعت 4 راه افتادیم سمت کرج .
حدود ساعت 5 به کرج رسیدیم و از اتوبان رفتیم پمپ بنزین آبیک تا موتورها و ماشین رو بنزین بزنیم .
پس از زدن بنزین ، دوستان کرجی به ما ملحق شدند ( حامد و شهریار با رونیز حامد و فرزاد با ال 90 ) و به راهمون ادامه دادیم تا رسیدیم به روستای کبریت میان ( حدود 20 کیلومتری نرسیده به قزوین) و از اونجا از جاده جدید الموت ( هنوز تکمیل نشده) راه افتادیم بریم سمت معلم کلایه تا بتونیم حدود 30 کیلومتر از راهمون رو نزدیک تر کنیم.
ولی بخاطر اینکه بعضی از قسمت های خاکی هنوز عریض و اصلاح نشده بود و بعضی از قسمت ها هم هنوز اسفالت نشده بود ، کمی از سرعت حرکتمون گرفته شد و حدود ساعت نه شب به معلم کلایه رسیدیم.
خرید صبحانه و ناهار روز پنج شنبه رو انجام دادیم و ماشینا رو با هماهنگی قبلی که من با یکی از آشنایان ( آقای محمود برزگری ورابط ایشون آقای درگاهی ) انجام داده بودم در یک محوطه امن و مطمئن قرار دادیم و همچنین تونستیم برای یه شب اقامت در روستای هنیز با دهیار آنجا هماهنگ کنیم.
موتورها رو از پشت ماشین ها باز کرده ، لباس پوشیده و سوار بر موتور در تاریکی شب به سمت هنیز حرکت کردیم.
حدود ساعت یازده شب به هنیز رسیدیم و در مکان مورد نظر مسقر شدیم . مواد اولیه شام چهارشنبه رو فرزاد از کرج زحمتش رو کشیده بود تا بتونیم یه کباب ذغالی لذیذ به بدن بزنیم که فرداش بتونیم با قوای کامل قله رو صعود کنیم.
پس از صرف شام خوابیدیم و حدود ساعت شش صبح دو دوست قزوینی ( مجتبی و سعید ) ، سواره اومدن هنیز . همگی بیدار شدیم و حامد زحمت یه صبحونه مقوی ( تخم مرغ و خرما ) رو کشید.
پس از صرف صبحانه آماده حرکت شدیم و مسیر رو حدود ساعت هفت صبح از هنیز شروع کردیم.
چند صد متر ابتدای مسیر یه مقدار شیب تند با خاک های نرم بود و بعد از حدود دو ساعت به سه راهی رسیدیم که یه سمتش میخورد به هنیز ، سمت دیگه به قله سیالان و سمت دیگه اش به دریاسر عسل محله.
تا اون نقطه ، درجه سختی مسیر تقریبا متوسط بود و هرچه به سمت قله نزدیکتر میشدیم ، مسیر سنگی تر با خاک های نرم و رونده میشد و جلوی سرعت ما رو میگرفت.
یواش یواش احساس کمبود اکسیژن رو هم حس میکردیم و تو کارکرد بعضی از موتورها حس میشد ، به قدری که عمو حسن و شهریار مجبور شدن مسیر هواکش به کاربراتور رو کمی باز کنن تا هوای بیشتری به موتورهاشون برسه.