Mount Arfakooh by Enduro Offroaders for first time and pass dangerous forests – Iran : Summer 2015
عبور از کوههای با شیب بسیار تند و خطرناک
قسمتهائی از جنگل ، باتلاق واقعی بود
بخاطر سختی مسیر ، عبور از جنگل به شب کشید و ناچار از اقامت شبانه .
صرف صبحانه ای دلپذیر در جنگل و دیدار دوستانی که با ماشین به آبشار گزو آمده بودند .
آخرین و خطرناکترین بخش ، عبور دادن موتور از این قسمت بود که بعلت شیب و پرتگاه بسیار عمیق ، بوسیله مهار کردن با طناب کوهنوردی ، از چند طرف ، امکان پذیر شد .
خلاصه گزارش آفرود ارفه کوه و آبشار گزو
سفر پر ماجرا، مهیج ، پر خطر و فوق العاده سنگینی بود که فقط و فقط با کمک و همدلی اعضای با تجربه این گروه به سر انجام رسید . من شخصا به داشتن چنین دوستانی افتخار میکنم .
روز اول سفر ، با سختی فراوان ، بخاطر کوله پشتی های خیلی سنگین و مسیر خیلی سخت و مرتفع ، با رسیدن به قله ارفه کوه و اقامت در پناهگاه قله ، در حالیکه منظره ها فوق العاده بود ، سپری شد.
روز دوم هم مانند روز قبل ، مسیرهای جدید و اکتشافی داشتیم که با موفقیت عبور کردیم .
هنگام بازگشت از قله ، یک تعویض تیوپ صحرایی هم داشتیم ، و اونجا با آقا داریوش که محیط بان بودند آشنا شدیم ، کلی با تفنگش عکس گرفتیم و سروش صمصامی هم تیراندازی کرد .
بعد از اون ، رسیدیم به جاده و ادامه راه و سپس جنگل و کمی گل بازی در مسیر باتلاقی !!!
بعد از عبور از این مراحل ، چند کیلومتری توی جاده های جنگلی اون منطقه ، که انصافا بهترین منطقه جنگلی از نظر آب و هوا و پوشش گیاهی و تمیزی هست ، “جای آقا مهدی تمیری هم خالی” ، وارد مسیر فرعی شدیم که از رویش گیاهان و چاله ها ، مشخص بود متروکه است و سالهاست کسی از این قسمت عبور نکرده .
هرچی رفتیم جلوتر ، مسیر خراب تر شد . حدود ۳۰،۴۰ دقیقه هم مسیر سخت و نا آشنا رو تو تاریکی گذروندیم ، تا جایی که دیگه نمیشد رفت . بناچار تصمیم گرفتیم شب را همونجا تو جنگل بمونیم . درحالیکه فاصله ما بخط مستقیم تا امامزاده گزو ،۷۰۰ متر بیشتر نبود ولی بعلت صعب العبور بودن و وجود پرتگاهها ، در اون تاریکی شب ، قابل عبور نبود .
آقا مجتبی آذری و آقا سروش صمصامی پیاده راه افتادند به سمت امامزاده که مقصدمون بود . بماند که من نمیدونم ، در اون شرایط ، خسته و تاریکی هوا ، چطور از اون پرتگاه ها و صخره ها عبور کردند . اون هم دو بار. خلاصه ، این دو دلاور را با یه بیسیم سپردیم به جنگل و خرسها !!!!
آب آشامیدنی تموم شده بود، آقای مطهر، میثم ، و من هم مشغول جمع آوری هیزم و جوشاندن آب نهرهای جاری جهت آشامیدن و برپا کردن چادرها شدیم .
من که هرگز مزه ی اون آب یادم نمیره . خوب بود ، خنک و گوارا .
حالا این وسط ، مجتبی و سروش ، کلی راه رفته بودند به سمت امامزاده ، با این امید که مسیر عبور را بررسی کرده ، دوستانی که با ماشین به آبشار گزو اومده بودند رو پیدا کنند ، یا امامزاده رو، یا آبی ، بنزینی . . .
این وسط ، مجتبی هم هر از گاهی تو بیسیم یه جک میگفت و خنده به راه بود خلاصه .
در نهایت ، با رسیدن به محل امامزاده ، همه دوستان “گروه نجات” !! رو یکجا پیدا کرده بودند ، مهران ژیان ، حسن بزرگ نیا ، حامد زراعتی ،علی تمیز، نوید فتح اللهی .
این دوستان که با ماشین اومده بودند ، سراغ ما را از محلی ها گرفته بودند و جریان را براشون گفته بودند ، همه دنبال ما میگشتند و خلاصه منطقه به هم ریخته بوده .
هنگامی که ما صدای گروه نجات را در بیسیم شنیدیم ، کلی شاد شدیم .
سروش و مجتبی هم ، بعد از یک استراحت کوچک ، برگشتند پیش ما .
شب را در چادر ، روی قلوه سنگها !!! بسر بردیم وصبح فردا ، حوالی ساعت ۸ صبح ، همینجوری گروه امداد بود که از لای درختا میزد بیرون .
البته به خاطر سرما و رطوبت زمین و سطح ناصاف و قلوه سنگها ، نتونستیم خوب بخوابیم .
ولی صبح، وقتی میدیدیم که همه چهره ها خندان هست و کمی پف کرده😉 ، میتونی بگی شب بدی نبوده .
جایی که کمپ کرده بودیم ، انتهای مسیر بود . بعد از اون ، سنگلاخ و زیر آبشار بود ، و بعد سینه کوهی مجاور دره ، و بعد پرتگاه و . . . همینجوری بد و بدتر .
مسیر رو مجددا بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم برگردیم و از قسمت دیگری در جنگل ، راهی بسمت امامزاده پیدا کنیم . افتضاح بود . دره عمیق . بدون جای پا !!!!! چه برسه به مسیر .
من فقط یادمه این بچه ها ، مثل فرفره . مثل شرپا ها ، میرفتن تا دم ماشینشون و میومدن . یکی بیست لیتری بنزین دستش بود . یکی کوله پشتیای سنگین ما رو میبرد . یکی دنبال راه میگشت . یکی هم برای یه قوطی چسب ، دوبار این راه رو رفت تا ماشین و اومد . خلاصه هلال احمرش هم نمیتونه اینجوری بداد برسه . ضمن اینکه اینجا تازه اول داستان هست .
از بچه ها جدا شدیم . حدودا یک نقطه رو مشخص کردیم وبنا شد اونا ، پای پیاده از سمت امامزاده ، از جاده بیان به سمت ما ، و ما هم بریم سمت اونا . و با بیسیم و سوت و داد و فریاد ، یه راهی پیدا کنیم .
آماده حرکت شدیم که یکی از موتورها ، با مشکل مواجه شد . مجبور شد همونجا بمونه ، تا بقیه بریم و ببینیم چی در انتظار هست .
حدس ها و تخمین ها تقریبا درست از آب در امد . مسیری بود که به سمت امامزاده میرفت ، اما نه به این سادگیها . تو شیب زیاد ، هر ۴،۵ متر زیگ زاگ میشد . تصمیم گرفتیم اول ، پیاده تا آخرش بریم و وقتی مطمئن شدیم امکان عبور هست ، اون موقع با موتورها بریم . آقا مجتبی با اون شرایط خستگی ، راه افتاد ،۵۰ دقیقه طول کشید تا برگرده . تو جنگل ، مجتبی با بچه هایی که از پایین اومده بودند ، همدیگه رو دیده بودند . مسیر درست بود .
این وسط شارژ یکی از بیسیم ها انقدر کم شده بود که فقط میتونست پیام دریافت کنه . یه طرف تو بیسیم حرف میزد ، طرف دیگه با فریاد وسوت و جیغ ، جواب میداد .
بالاخره رسیدیم به امامزاده . محلی ها بشدت متعجب شده بودند .
دست و صورتی شستیم و همه با هم ناهار خوش مزه و مقوی که فرید و مهران ساختند و علی و نوید تو اون گرما پختند ، را نوش جان کردیم . بعد از ۳ روز کنسرو خوردن ، اون غذای تازه چقدر میچسبید !!
پس از آن ، رفتیم سراغ آخرین موتور که اون بالا تو جنگل مونده بود . حدود یک کیلومتر تا کمپ فاصله داشت . ده نفری ، با طناب کوهنوردی . یعد از کلی جابجا کردن سنگ ها و بریدن شاخه ها و گیاهان سر راه و استفاده از قرقره و هل دادن و بالا کشیدن سروش و موتورش از تو دره ، نهایتا موفق شدیم موتور را بسلامت عبور دهیم .
این قسمت رو، شاید عکس و فیلم بهتر بتونه توضیح بده ، چون بدترین جایی بود که بشه فکرش رو کرد .
و به این شکل ، همه خسته و له ، ولی خوشحال از جان سالم بدربردن از این خطرات ، برگشتیم .
نویسنده گزارش : امین ذباح
افراد شرکت کننده در این آفرود :
– سروش مطهر
– سروش صمصامی
– امین ذباح
– مجتبی آذری
– میثم بخشی
و با تشکر از دوستانی که در روز پایانی با ماشین به ما پیوستند و کمکهای ارزنده ای برای عبور از سخت ترین قسمتهای مسیر بما کردند :
– مهران ژیان
– حامد زراعتی
– نوید فتح الله زاده
– علی تمیز
– حسن بزرگ نیا
5 دیدگاه. ارسال دیدگاه
دوستان بسیار عالی .. مخصوصا اقای مطهر که خیلی در این گروه بابت سایت و عکس و فیلمها زحمت می کشند
شما لطف دارید . با دوستان خوبی چون شما در این گروه ، آدم انرژی میگیره .
سفری دیگر به فراسوی رویاها به پایان رسید .
از مناطقی عبور کردیم که با هیچ وسیله نقلیه ای بجز موتور و با هیچ گروه دیگری محقق نمیشد .
بدون اغراق ، این آفرود ، حتی در رویای بسیاری از افراد نمی گنجد .
یک ماجراجوئی تمام عیار . از فتح قله صعب العبورارفه کوه ، بعنوان اولین گروه موتور سوار گرفته تا گذر از شیبهای بسیار بسیار تند و خطرناک و سپس عبور از جنگلهائی که عبور از آن حتی توسط کوهنوردان حرفه ای ، بسختی انجام پذیر بود و گیرکردن در جنگل با فرارسیدن شب .
به پایان رسید این آفرود ، لیک ماجرا همچنان باقیست . . .
این سفر بدون همدلی و همراهی دوستان خوب و با تجربه ، امکان پذیر نبود .
با تشکر از همسفران عزیز , سروش صمصامی ، امین ذباح ، میثم بخشی ، مجتبی آذری و همچنین با سپاس از مهران ژیان ، نوید فتح اللهی ، حامد زراعتی ، علی تمیز ، حسن بزرگ نیا بابت کمکهائی که در پایان سفر بما کردند.
بسیار بسیار عالی، از زحمات شما اقای مطهر ممنون که زحمت مرتب کردن عکس و گزارش ها را کامل انجام دادید ممنون از امین که این گزارش کامل رو نوشت
تجربه تنها معلمیست که ابتدا امتحان میگیرد،سپس می آموزد.
ای برنامه به من یادآوری کرد که رعایت نکردن حتی کوچک ترین مسایل فنی،چقدر میتونه درد سر ساز باشه.اگر امکانات و لوازم کافی،و همچنین دوستان و همسفران قابل اعتماد نداشتیم..
با تشکر از آقا سروش مطهر بخاطر سازماندهی و ثبت ماجرا های طبیعت گردان ماجرا جو.