این جمعه برنامه آفرود با موتور در کوهها و ارتفاعات برغان .
درجه سختی : بالاتر از متوسط
مدتی بود من به دلیل نحیف بودن نسبی موتورم در امور اندورو و حواشی ، دچار کمبود اعتماد به نفس موتوری شده بودم . دو سه باری که رفته بودم میدیدم بچه ها به خاطر منه روانی ( موتورم روان است ) مجبورن از جاهایی صرف نظر کنن یا برگردن و تغییر مسیر و این حرفا. خلاصه علی لطف کرد ، به من زنگ زد و به اصرار اون توفیق نصیبم شد که بزنیم بیرون جمعه رو .
خلاصه قرارمون ساعت 6:10 تو صدر با کامرو بود ، شب قبلش هنوز چشامو نبستم آلارم موبایل زد که 5:45 شده پاشو که کامی منتظره . به زور و با حالت سایلنت مود ، قهوه ای پزیدم برا خودم و زدم بیرون . وسائل و باک پر سوخت هم که همه روبه راه بود . قرارمون اول دم خونه علی و بعد هم دم خروجی وردیج بود .
راس دقیقه کامرو تک چرخ زنان تو صدر منو دستگیر کرد و با هم راهی شدیم سمت خونه علی .
رسیدیم آقا مجید دم در بود و در انتظار علی . پس از دقایقی مرد همیشه تا دندان مسلح کی تی ام اومد . جیگرشو . با اون همه تشکیلاتی که میبنده ، راه رفتن سخت میشه براش .
من همیشه اینو از خودم میپرسم اگر در دل طبیعت ، گرگی شغالی چیزی دنبال علی بزاره ، چطور میخواد بدوه.
این وسطا محض احتیاط و به پیشنهاد بچه ها یه زنگی به امین زدیم چون قرارمون این بود امین هم کنار ما باشه که پس از حصول تماس متوجه شدیم که ناهار رو بدجوری افتادیم ( طبق تصویب اعضای گروه ، هرکس سر قرار دیر برسه باید نهار یا شام به همه بده ) . امین هنوز در تخت بود . هیهیهیههی . دلم برا امین به درد اومد که باید ناهار میداد .
4 تایی راهی شدیم سمت خروجی وردیج . اونجا دوستان عزیز به انتظار بودن و پس از خوش و بش و ریختن مواد نیرو زا توسط کامرو درون باک موتورها ( نفهمیدیم کی خریده بود اونو ؟ نذری بوده ؟ ) و در انتظار شیرین امین ، امین اومد و حرکت رو پس از 15 دقیقه تاخیر ، ساعت 7:15 آغاز کردیم به سمت وردیج . جاده ای زیبا و کوهستانی که هر نفسش ممد حیات است . به نظر من هیچ لذتی بالاتر از بودن در کوهستان در سحرگاهان نیست.
البته بگم آقای سروش هم یه دست لباس سفید قرمز خوشگل و پوتین های نو خریده بودن که من در دل گفتم ای اندرو گل و شل بازی بشه امروز چه شود . نه ولی نگفتم همچین چیزی .
مهرانم که انگاری مدتی نیومده بود اون روز با کی تی ام نوید اومده بود . بگذریم .
پس از طی مسافتی آسفالتی ، به نام خدا گویان زدیم تو خاکی . اصلا چرخ موتور که وارد خاک و خاشاک میشه ، روح آدم تازه میشه . شکفته میشه . مخصوصا اگر مدتی هم دور باشی از داستان .
حرکت به سمت روستای کندور رو از بین کوهها و شیبها و تپه ها ادامه دادیم تا آخرین پیچ جاده کندور به جاده چالوس رو پیچیدیم دیدم همه جمع شدن و نگه داشتن اونجا . اول فکر کردم که خوب منتظرن که بقیه هم بیان بریم دیگه . که البته این هم بود . ولی اون وسط دو عدد از برادران کلانتری نمیدونم کدوم شعبه داشتن بین مدارک و پلاک های بچه ها شنا میکردن . این پلاک میداد مدارک میگرفت اون مدارک رو پس میداد و خلاصه یه وضعی . ولی من فکر میکنم بیشتر به خاطر این بود که علی شبیه روبوکاپ تیپ میزنه همش میگن این آقا عجیبه کیه . آقا سفینه شما الان نشسته ؟ موتور کی بهت داد ؟ آپولو چند بودی ؟ خلاصه از این دسته سوالات از علی زیاده .
بعد از چک کردن و خسته شدن برادران کلانتری از اینکه چقدر این اکیپ همه چیش مرتبه ، دوستان رفتند و ما موندیم و یه دنیا خاطره .
ادامه حرکتمون ، در جاده ی زیبای چالوس به سمت خروجی آتشگاه .
رسیدیم دم گیت ، و بعد از کلی سفارش که آقا جون مادرتون جاده در حال ساخته برا من مسئولیت داره یواش برید ، گیت رو باز کردن . خدایی روندن توی یه جاده ی آسفالتیه نو با گاردریل نو و کلا زندگینامه نو خالی از لطف نیست .
القصه ، رفتیم رسیدیم به محل قرارمون با مهدی دربندی عزیز . یه جوون موتورسواره خوش اخلاق و باحال مثل بقیه بچه های گروه . ایشون از اهالی کرج و اون طرفا بودن و به کل منطقه اشراف خوبی داشتن .
به اتفاق و بعد از طی اندکی مسیر قرار شد یه خودسازی کنیم . یه کافه باغی اونجا بود و صبحونه مختصری هر کسی همراش داشت زد به بدن + چای البته .
در این میان ، یه بنده خدایی هم به محض اینکه سکوی قلیون ها رو دید ، با شعف وصف نشدنی ، اول چند تا عکس باهاشون گرفت و بعد هم چند تا سفارش داد و در دم کشید . نمیگم علی بود !!!! بزارید هویتش فاش نشه .
خلاصه ، بعد از همه این کارا گفتیم دیگه از اینجا داستان شروع میشه . موتور ها رو چاقیدیم و آماده حرکت بودیم که دو تا از دوستان محلی درخواست تک چرخ از بچه ها کردن . نگاهها به سمت علیرضا بود . رفت اون ته و در برگشت با تک چرخی زیبا خلاصه چشم ها رو جلا بخشید .
فقط نمیدونم چرا در دومین تک چرخ اومد زد به منه بی گناه اون وسط و منم به نوبه ی خودم زمینو بوسیدم . من بیگناه بودم علیرضا . اون یکی دیر اومد ، اون یکی یه دستش به فرمون بود یه دستش به قلیون ، آخه علیرضا چرا به من ؟ 😉
بیچاره کلی هم خجالت زده شد ، ولی پیش میاد . ما موتور سوارها مثل دومینو ایم . مرام دومینو گونه داریم . یکی که میخوره زمین یکی کناریش هم میندازه و این زیباییش رو دوچندان میکنه !!!!!!
از اون بچه های گل و دوست داشتنی و کار درسته این علیرضا . انشالا داره خودش رو هم برا تیم ملی آماده میکنه .
ادامه ی مسیر رو به دنبال آقا مهدی دربندی ادامه دادیم .
همیشه من نگاه میکردم از پایین که دو کار روی یال کوه بسیار حال میده ؛ یکی پروازه یکی هم موتور سواری .
خلاصه که پرواز رو کمی قبل و موتور سواریش رو هم به لطف دوستان تجربه کردیم .
بسیار لذت بخش بود گازیدن روی یال کوه ها . گاهی شیبهای خفن گاهی صعود های زیبا .
به قسمتی رسیدیم که باید یه شیب رو رد میکردیم کمی فرمون میدادیم به موتور و بازم شیب رو به سمت بالا ادامه میدادیم . ( تصویر هدر عکس همونجا هست )
اولش کمی نا ممکن و سخت بود . اولین نفر خود آقا مهدی رفت و کم کم دوستان هم رفتن . همه میخواستن به هر نحوی شده اونجا رو رد کنن و برن برسن به قله های سعادت . ولی این علی ; رفت بالا ، دیدیم داره برمیگرده . می اومد یه جمله میگفت مثلا : چرا نمی آیین بیاین دیگه راحته . دوباره گازش رو میگرفت با اون موتور هیولاش میرفت بالا . یه خورده وامیستاد دوباره می اومد پایین میگفت اومدین ؟ بیاین دیگه. ( خلاصه بین خودمون باشه ، از شیبه خوشش اومده بود )
ولی من مدتی بود نبودم در داستان و متاسفانه کلی از آفرودهای خوب رو در کنار این بچه های خوب از دست دادم . به شخصه کف کردم خدا وکیلی . موتور سواریه علی و امین خیلی خوب شده . علی دمت گرم دادا . این روان ، انسان رو اسیر میکنه . یه روحی درونشه . تو روحش ، باید عوضش کنم.
سروش صمصامی هم جای تقدیر داره ازش . با اینکه موتورش اشک میریخت و میرفت ولی خیلی خوب و نرم و زیبا شیب رو رفت بالا . یه نفس . خیلی حال کردم . ایول .
نهایتا همه رفتیم بالا و کامرو رو با یه دسته ترمز شکسته یافتیم .
سریع اونجا یه کارگاه راه اندازی کرد و پس از جفت و جور کردن یه دسته ترمز ، با تراشکاری و سوهان و ردبول و اینا ، داستان رو خوروند به موتورش . ناگفته نمونه که شخصیت موتورش هم عجیب بود . قیافش مثل روان بود ولی از درون کی تی امی بود واسه خودش . اسمش هم پیشرو بود .یه ایطور چیزایی تو خودش واسه خودش داشت .
تو همین مدت که کامرو موتور رو ردیف کنه ، دیدم یه بنده خدایی اون طرف رخت خواب پهن کرده گرفته خوابیده . 6 ساله میشناسمش و این کاریه که بلا استثنا در تمام آفرودها میکنه . من نمیدونم این قلیونه یا کی تی ام که انقدر آدمو له و لورده میکنه . باورتون میشه کسی رو سنگ بخوابه و خروپف هم بکنه ؟ من اگر میگفتن باور نمیکردم ولی حقیقته . اون کسی نیست جز علی بهرام . عکس دارم ازش اگر خواستید برنامه زنده همش رو رو میکنم .
البته حدث من به کی تی ام میره . در ادامه میگم که با مهران چه کرد این موتور.
ادامه مسیر دادیم تا کنار درخت . ناهار رو در کنار آب و درخت زیبائی زدیم .
پس از صرف ناهار به امامت امین ، مسیرمون رو ادامه دادیم از بین شیب ها و تپه ها تا جاده آسفالتی که میرفت برای کردان .
باورم نمیشد انقدر تو کوه و کمر از تهران تا کردان گازیدیم .
البته الان با لرزش دستام و درد کتفام باورم میشه .
و بازم باورم میشه که موتور سواری یه ورزش درست و حسابیه .
رسیدیم پمپ بنزین کردان که امیر آقا هم اونجا منتظر پیوستن به بچه ها بود .
به دلیل کمبود قند خون ، ردبول و بستنی زدیم جاتون خالی و باک ها رو هم لبالب از بنزین کردیم . اونجا بود که عده ای ندای جدایی سردادن . یکیش هم من همراه با کامرو و نوید و مهران .
به دلیل ضعف و کهولت سن . آره داداش اگر ورزش نکنی کهولت سن میاد سراغت . همینه . زود خسته میشی .
به خودم دارم میگم . خیلی وقت بود نه ورزش درست درمونی کرده بودم نه موتور سواری کرده بودم.
دیگه واقعا جون نداشتم (نداشتیم ؟) .پس از خدافظی از بچه ها ، ما انداختیم تو جاده و تهران رو نشونه کردیم . به راهنمایی مهران ، از محمد شهر کرج عبور کردیم که نقص قانون نکرده باشیم و از اونجا هم از جاده مخصوص کرج تا تهران اومدیم .
در بین راه ، موتور مهران با نقصی مواجه شد که در صدد وانت گرفتن براومدیم ولی آقا مگه وانت بود ؟ اگر هم بود برامون بای بای میکردن . اشک دور چشممون حلقه زد ولی موتوره درست شد .
بعدا دوستان از دیدگاه فنی موضوع رو بررسی خواهند کرد و تجربیات رو به اشتراک خواهند گذاشت .
البته بعد از جدایی ما ، دوستان دیگه هم داستان هایی شنیدنی داشتند که رفقای عزیز که در ماجرا بودن ، زحمتش رو خواهند کشید .
بسیار به من خوش گذشت .
اگر مطلبی گفتم فقط محض مزاح بوده . امیدوارم کسی به خودش چیزی نگیره .
افتخار میکنم که عضو این گروه با این اعضای باحال هستم .
از همین تریبون از آقای سروش مطهر عزیز هم بسیار بسیار تشکر میکنم که زحمت سایت و عکسها و فیلمها رو میکشن .
دم همتون گرم .
ابی ابراهیمی
2 دیدگاه. ارسال دیدگاه
dameton garm kheili kareton ghashango jazabe
خیلی عالی و هیجان انگیز ممنونم از زحمات تک تک دوستان . کار گروهی بسیار عالی خسته نباشید